شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ پيرمرد مثل هميشه هنگام اذان صبح فانوس رابرداشت و در کوچه هاي تاريک قدم ميزد زير لب ذکري ميگفت و چشم به آسمان داشت نزديک طلوع آفتاب بود که خسته و گريان به خانه برگشت اشکهاي چشمش را پاک کرد و گفت *يک جمعه ديگر هم صبر ميکنم*! راستي ذکر پيرمرد اين بود "*الهم عجل لوليک الفرج*"
باريک الله ...
باريک الله پيرمرد!
سربازي در مسير
رتبه 80
16 برگزیده
433 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top